استفراغ

مخلوطی کثیف، حال بهم زن، بدبو، بد ریخت، بد طعم و چندش آور.

تمامی این کلمات با خواندن، نوشتن، دیدن کلمه استفراغ در ذهنم نقش بست.

نقش بستن

جمع کردن و یکی کردن تکه های مختلف برای ساخت چیزی—این چیز میتونه یک شیء باشه، یک غذا باشه و یا یک فکر. یک تصور. یک ایده.

چرا چنین تصوراتی با شنیدن کلمه استفراغ باید ذهن خطور کنه؟ چون قبلا با استفراغ روبرو شدیم. از دیدنش حالمون بهم خورده. بوی بدش به خاطرمون مونده. همه طعمش رو چشیدیم.

از تمام این تجربیات، مغز تصوراتی رو نقش بسته، ارتباطاتی که با کلمه یا مفهوم استفراغ متصل شده اند.

زمانی که کلمه استفراغ رو می شنویم، یا آن را از نزدیک می بینیم، یا آن را می خوانیم، یا حتی فقط به آن فکر می کنیم، تمامی این ارتباطات تقویت می شوند. این تقویت سیگنال ها یک کل تشکیل شده از جزء را بوجود میاره که باعث میشه ما حس ها و افکار دیگری رو تجربه کنیم.

روش کار ذهن همینه. هزارها، میلیون ها، میلیاردها و تیلیاردها ارتباط، سیگنال، کلمات، خاطرات، تجربه ها، درد ها، لذت ها، ترس ها، شیرینی ها، آرزو ها، صدا ها، بوها، تصاویر، لمس ها، مزه ها، خیالات، الهامات، ایده ها، تلقین ها، وسوسه ها، نصیحت ها، توهین ها، تشویق ها، برخورد ها، اعداد، آموزش ها، تکنیک ها که با هم ارتباط برقرار می کنند تا موقعیت موجود رو درک کنند، فکر جدیدی بوجود بیاورند، راه حلی رو کشف کنند، مشکلی رو حل کنند، خطری رو دفع کنند، لذتی رو ایجاد کنند،

تمامی حواس 5 گانه انسان میتونه منشا یک فکر باشه. هر صدایی که می شنویم، هر چیزی که می بینیم، سیگنالی رو در مغز بوجود میاره، که این سیگنال منشاء یک فکر میشه. ذهن سعی میکنه افکار بیهوده رو از بین ببره تا بتونه روی چیزی تمرکز کنه که هم اکنون اهمیت داره. ذهن انرژی محدودی داره. برقراری تمامی این ارتباطات و سیگنال ها، ذهن رو شدیدا خسته میکنه و باعث میشه نتونه درست کار کنه و در ایجاد افکار و تصمیم دچار اشتباه بشه.

ما برای اینکه کاری رو درست انجام بدیم باید روی اون تمرکز کنیم. یعنی سعی کنیم کاری کنیم که تمامی ارتباطاتی که در مغزمون شکل میگیره مربوط به مشکل در دست باشه. نه در مورد فیلمی که دیشب دیدیم، یا وضعیت لایک ایسنتاگراممون یا هر کوفت و ذهر مار دیگه.

ذهن زمانی که با محرکی روبرو میشه به صورت خودکار، ارتباطاتی رو ایجاد میکنه. مثلا وقتی کلمه ای رو می شنوید اولین چیزی که به ذهنتون میاد چیه؟ این همون تلاشیه که ذهن برای درک مطالب استفاده می کنه مثلا برای کلمه استفراغ:

استفراغ - کثیف - بدبو - آلوده - آشغال - زباله - سطل - سطل آشغال - ماشین زباله - کارگر شهرداری - جارو - خاک انداز - خاک - زمین - خورشید - کهکشان - آسمان - ابر - باران - خیس - حمام - تمیزی - نظافت - نظم - انضباط - مدرسه - کلاس درس - ریاضی - معلم - دانش آموز - کاغذ - قلم - نوشته - کلمه - مفهوم - ایده - هدف - نیاز - وظیفه - برنامه ریزی - مرحله - لول - بازی - پلی استیشن - متال گیر - اسنیک - هیدئو کوجیما

برای خلق این مفاهیم نیازی به انرژی گذاشتن زیاد نبود. هر ایده پشت ایده بعدی شکل می گرفت. اما زمانی که ما بخواهیم قدرت رو از سیستم خودکار مغز بگیریم و به صورت خودآگاه افکار رو تولید کنیم، اون موقع است که انرژی زیادی از ما کسر می شود. در اصل سیستم خودکار مغز ما، سیستم خلاق ماست. هیچ محدودیتی ندارد. به هر شکل که دوست داشته باشد جملات را خلق می کند. کاری با قوانین و ایرادات گرامر و خوانایی متن ندارد. فقط می خواهد نتیجه ای تولید کند، کاری انجام دهد، چیز جدید تجربه کند. این بخش از ذهن عاشق زیبایی است، عاشق بی نظمی، عاشق نظم است، عاشق زشتی هاست، عاشق همه چیزی است. بخش خلاق ذهن ما عاشق است. یک عاشق خستگی ناپذیر. این بخش چپ مغز ماست که تحلیل گر است و قوانین رو دوست دارد. همین اکنون که دارم این متن رو مینویسم طرف چپ مغزم مدام روی سرم داد و فریاد میکشه. این چه خزبلاتی که داری مینویسی. اگه یکی اینارو بخونه چی فکر میکنه. اصلا چه فایده ای داره نوشتن اینا. اصلا چرا تو blog.ir داری مینویسی؟ چرا تو ویرگول نمینویسی که رابط کاربری اش بهتره. الان داری با نام مستعار مینویسی اگه کسی بفهمه واقعا کی هستی چی میشه؟ چرا نمیری سراغ کار اصلیت. چرا وقتت رو تلف میکنی و .

مسئله اینجاست، طرف چپ مغز هیچ وقت دوست نداره کاری رو انجام بده یا در بهترین حالت می خواد انجامش رو تا جای ممکن به تاخیر بندازه. این بخش از مغز عاشق تحلیل و بررسیه. عاشق پیدا کردن بهترین راه حل. عاشق کار با حقایق، با اعداد، با چیزهای قابل پیشبینی. این بخش می خواد مطمئن بشه کاری که انجام میشه درسته. متاسفانه اگه بخوایم به این بخش زیاد بها بدیم، هیچ وقت کاری انجام نمیشه. و برعکس اگه بهش بها ندیم، اصلا نمیفهمیم کاری که انجام میدیم درسته یا منطقی هست یا نه. اصلا سودی داره یا نه. اصلا مفهومی داره یا نه.

برای همین بخش چپ و راست مغز باید با هم همکاری کنند. زمانی بخش چپ مشغول باشه و زمانی بخش راست.

سمت راست فقط می خواد بنویسه و بنویسه و بنویسه . اصلا کاری نداره چیزی که مینویسه درسته یا نه. اصلا مفهومی داره یا نه. ولی بخش چپ می خواد در کوتاه ترین جمله ممکن مفهوم رو برسونه.

مفهوم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها